سلام منم دینا 🍫
تیر و روز تولد مادرم گذشت و من نتونستم وبلاگ بنویسم خیلی خیلی متاسفم اما یک سری مشکلات بود و نمیشد وبلاگ نوشت 😔 اما الان اومدم بهتون بگم تو روز تولد مامانم چی شد اون روز ما از خواب بلند شدیم بابای من به سرکار رفت و من و مادر و برادرم باهم صبحانه خوردیم بعد کم کم به همه ی خاله ها و دایی ها و کسانی ک به تولد مادرم دعوت کرده بودم زنگ زدم و اطلاع دادم ک هرچه سریع تر بیان اول زندایی و پسر دایی ام امدند و بعد 2 تا از خاله هایم و دختر خاله هایم یکی از خاله های من در شهر ما کیک فروشی دارد و برای هرکسی ک کیک خانگی بخواد کیک درست میکند و هر شکلی را هم ک دیگران بخواهند روی ان میزند و حتی هر طرحی ک انها بخواهند برای همین من هم بخاطر ویروس کرونا گفتم ک خ...